[عظمت دعاهاى معصومین]
اگر عالمى بخواهد مقدارى از عظمت دعاهاى آنان را
بفهمد، باید، بدون اقتباس از دعاها و مناجات هاى آنان، دعا یا مناجاتى را تهیه و
آن را با آنچه از آنان رسیده مقایسه کند، تا ببیند تفاوت از کجا تا به کجاست. و
کسى که ذرهاى از معرفت نفس را داشته و در دریاى دعا و مناجات آن فرو رود، فراوانى
معارف و حد اعجازش را در آن تصدیق مىکند، و من محتاج و نادان جزء کوچکى از معارفى
را که در ادعیه و مناجات ها بیان شده در روایات و حتى خطبههاى آنان نیافتهام،
مگر آن دسته از آنها که در خطاب به خدا بوده و در مقام توحید، تسبیح و حمد او
باشد. و فکر مىکنم به این جهت باشد که روایات سخن گفتن با مردم است ولى دعا و
مناجات سخن گفت با خداوند بزرگ است و علومى که از سخن گفتن با عالِم آشکار مىشود
از سخن گفتن با نادان پیدا نخواهد شد. و خلاصه، ادعیهاى که از آنها علیهم السّلام
به ما رسیده، گویا جواب قرآن است، به عبارت دیگر گویا آن دعاها قرآنى مرفوع و بالا
رفته، در جواب قرآن نازل است، و قرآن کلام پروردگار متعال و مناجات او با بنده و
رسولش صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، و ادعیه کلام و مناجات رسول و اولیاى او با
خداى بزرگ است و بجز عده خیلى محدودى حقیقت این مطلب را نمىفهمند.
ادعیه
نعمت بزرگى است که از ائمه دین علیهم السّلام به ما رسیده و به همین جهت نیز منت زیادى
بر ما دارند، که شاکرین نمىتوانند شکر آن را بجا آورند. و یکى از راه هاى شکر آن،
این است که آن را ضایع نکرده بلکه با ایجاد شرایط در دعا و مناجات کمال استفاده را
از آن ببرند.
[آداب قرائت قرآن و دعا]
ماه رمضان بهار دعا و قرآن است، به همین جهت
بطور اختصار به شرائط واجب دعا اشاره مىکنیم، زیرا بیان تفصیلى آن جاى دیگرى
دارد، و همچنین شرایط قرائت قرآن، که در اینجا براى رعایت ادب و حق تقدم قرآن،
ابتدا شرایط قرائت آن را بیان مىکنیم.
[تدبر در قرآن]
خداى متعال مىفرماید:أ فلا یتدبرون القرآن أم
على قلوب أقفالها 47: 24،چرا در قرآن اندیشه نمىکنند، یا بر دل هاشان قفل هایى
است. کسى که در قرآن تدبر و اندیشه مىکند باید به اندازه تدبرش معنى کلام و بزرگى
آن و عظمت گوینده را فهمیده، و در هنگام قرائت با حضور قلب بوده و در آن اندیشه
نماید، منظور از کلام را بفهمد و موانع فهم را از بین ببرد، احکام و مواعظ آن را
مخصوص خود بداند تا از کلام الهى تأثیر پذیرد، تا آنگاه اندیشه و درک او بیشتر شده
و به عوالم زیبا و مقامات بالایى برسد. رعایت بعضى از امور مذکور لازم بوده و
رعایت بعضى از آنها واجب نیست، گرچه خیلى مفید و سودمند است.
[فهم معناى قرآن]
منظور از فهمیدن معناى کلام خدا این است که
اجمالا بداند که کُنه قرآن از انوار خدا بوده و در عالَم ها مظاهرى دارد که این
مظاهر نیز تأثیراتى دارد. در عوالم آخرت صورتى مانند صورت پیامبران، فرشتگان و
بندگان صالح خدا داشته، در این شکل سخن گفته، در پیشگاه خداوند شفاعت کرده و شفاعت
او قبول مىشود و شافعى است پذیرفته شده و راستگوئى است که تصدیق شده است. در
حقیقت جلوهاى از جلوههاى خداى بزرگ است. مطالبى که درباره قرآن گفتیم همگى
برگرفته از روایات اهل بیت علیهم السّلام بود، کسانى که متولى قرآن بوده و از آن
جدا نمىشوند. هر چیزى در قرآن بیان شده، و دانش آنچه بوده و خواهد بود، در آن
است، و نورى است که خداوند بوسیله آن کسانى را که پیرو خوشنودیش باشند به راه هاى
سلامتى راهنمایى نموده، و با اذن خود آنان را از تاریکی ها خارج و به راه راست
هدایت مىکند، حتى حقیقت آن در بعضى از عوالم با حقیقت رسول خدا صلّى اللّه علیه و
آله و سلّم و جانشینان پاک او یکى است. چنانچه این فرمایش امیر المؤمنین علیه
السّلام:«انا القرآن الناطق، من قرآن ناطق هستم.»از این مطلب پرده برمىدارد. تمام
کلام این که قرآن حقیقتى دارد. و حقیقت او بگونهاى است که این علوم به کنه شناخت
آن نمىرسد. و او چنان است که خداى متعال فرموده است: «جز دست پاکان به آن
نمىرسد.»«» درک حقیقت قرآن ملازم با شناخت عظمت آن و شناخت عظمت آن ملازم با درک
عظمت گوینده آن است، بنابراین کسى که آن را بدینگونه شناخت، باید هنگام تلاوت آن
حضور قلب داشته و هنگام قرائت، سعى کند در آن تدبر کرده و سعى کند منظور سخن،
اشارات و نکات قرآن را بفهمد. و بدین ترتیب به علم مبدأ و معاد، که همان علم به
خدا، فرشتگان، کتاب هاى او و روز قیامت و شناخت حقیقت اشیا مىباشد. که در قرآن
هست دست یابد. از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: اسرارى که
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم با من در میان مىگذاشت از مردم
نمىپوشاندم و فقط در جایى آن را کتمان مىکردم که کسى که توان فهم کتاب خدا را
داشته باشد نمىیافتم.
[نمونه اى از تدبر و فهم در قرآن]
اکنون بد نیست نمونهاى از تدبر و فهمیدن قرآن
بیان کنیم تا براى کسانى که مىخواهند به این امر بپردازند، مفید باشد: وقتى انسان
در سوره واقعه مىخواند:أ فرأیتم الماء الّذی تشربون 56: 68،آیا آبى را که
مىآشامید، دیدید؟ مىتواند فکر خود را محدود به مزه آب نکند و درباره مطالب
مختلفى پیرامون آن بیندیشد. از جمله درباره بوجود آمدن تمام اشیاء از آن بیندیشد.
مثلا فکر کند که آب چگونه در اشکال گوناگون دانه، گیاه، حیوان و انسان یافت
مىشود. آنگاه درباره اجزاى انسان فکر کند، اجزاى ظاهرى مانند گوشت و استخوان و…
چشم و گوش و… نیروها و اخلاق عالى و اخلاق رذیله و آثار آن در دنیا و آخرت، تا
نوبت به تفکر درباره مراتب عقل هاى خود رسیده و در مورد عقل مستفاد فکر کند و
ببیند که گویا عالم مستقلى در مقابل این عالم است و گویا عالم کوچکى است و حتى آن
را عالم بزرگى ببیند. آنگاه در تفکر خود به مبدأ آب باز گشته و همانگونه که در قرآن
است، بفهمد آب از آثار رحمت خداوند بوده و نیز بفهمد که رحمت از صفات خداوند است.
و بدین ترتیب آب را نعمتى از نعمت هاى خداوند بداند. این نوع از تدبر از چیزهایى
است که علم مکاشفه با آن آغاز مىشود و اگر کسى که تدبر مىکند، فکر خود را غرق در
این مطلب کند شاید چیزى ببیند که این فرمایش امام صادق علیه السّلام: «چیزى ندیدم،
مگر این که قبل و همراه و بعد از او خداوند را دیدم.» را تصدیق نماید. و اگر
خواننده قرآن در این موارد نیز تدبر نماید قرآن را بهتر خواهد فهمید: [الف -]
اندیشیدن درباره حالات پیامبران که با توجه به نزدیکى آنان به خداوند و داشتن مقام
بالایى نزد او چرا این همه گرفتار بلاها و مصیبتها بودند، مصیبت هایى مانند فقر،
بیمارى و اذیت مردم از قبیل دروغگو خواندن، تهمت، دشنام، کتک زدن و کشتن. و فکر
کند که خدا چگونه آنان را با بلاها و محنتها تربیت نمود تا جایى که سرور پیامبران
صلّى اللّه علیه و آله و سلّم با این که حبیب خدا بود، فرمود: «هیچ پیامبرى مانند
من اذیّت نشد.» و درباره هر کدام از این مطالب بیندیش تا موارد زیر را از آن
بفهمى. [1 -] بزرگى خداوند متعال را از آن بفهمى، از این جهت که امثال این بزرگان
تحت سیطره قدرت و حکمت او بودند. و او هرچه بخواهد انجام مىدهد و کسى نمىتواند
از کارهاى او سؤال کند. [2 -] متوقع نباشى که باید در مقابل طاعاتى که دارى خداوند
نیز امور را طبق اراده تو درآورد. [3 -] هنگامى که تو را در دنیا مبتلا به فقر و
خوارى یا سایر بلاها مىکند، از فضل او مأیوس نشوى. [4 -] هیچ مؤمنى را بخاطر
بلاهایى که به او رسیده شماتت نکن. [5 -] هیچ مؤمنى را بخاطر ذلت و فقرى که در
دنیا دارد، تحقیر نکن، شاید خداوند او را به جهت بزرگواریش مبتلا کرده است. [6 -]
پستى دنیا را نزد خدا ببین. خود، نیز آن را بزرگ ندانسته و کوچک شمار. و بخاطر از
دست دادن آن غصه نخور. [7 -] رو آوردن دنیا را علامت دور شدن از خدا و پشت کردن آن
را علامت صالح بودن خود بدان، همانگونه که به حضرت موسى علیه السّلام وحى شد: «اگر
فقر آمد، بگو: آفرین بر نشان صالحین و هنگامى که غنا آمد، بگو: گناهى است که
مجازات آن زود آمد».
[ب -]
یکى دیگر از چیزهایى که براى فهم قرآن مفید است، اندیشیدن درباره مجازات و حدود و
تعزیراتى است که براى گناهان وضع شده است، مثلا بریدن دست بخاطر دزدیدن ربع دینار
که یکى از احکام الهى است، ترس بزرگى براى عاقل بوجود مىآورد از این جهت که او هر
روز گناهان قلبى و بدنى زیادى مرتکب مىشود. و اگر مجازات ربع دینار چنین باشد
مجازات او با این بار سنگین چه خواهد بود.
[ج -]
اندیشیدن درباره اعمال و مجازات امت هایى است که نابود شدهاند، نیز از این جمله
است. حضرت عیسى (على نبینا و آله و علیه السلام) از عمل کسانى که گرفتار نزول عذاب
شده بودند سؤال کردند، و خود جواب دادند «آنان دنیا را به اندازه بچهاى که مادرش
را دوست مىدارد، دوست داشتند. و با ترس اندکى از اهل گناه فرمانبردارى مىکردند.
داراى آرزوهاى طولانى بوده و لهو و لعب آنان را غافل کرده بود. از یکى از آنان
سؤال کرد چگونه هلاک شده و عذاب مىشوید؟ گفت: شب با سلامتى خوابیدیم ولى صبح در «هاویه»
بودیم. پرسید: هاویه چیست؟ گفت: کوهى آتشین است که تا روز قیامت بر ما افروخته
مىشود. پرسید: چه گفتید و چه جوابى شنیدید؟ گفت: گفتیم: ما را به دنیا برگردان تا
در آن زهد پیشه کنیم، جواب شنیدیم: دروغ مىگویید. فرمود: عجیب است که دیگران با
من سخن نمىگویند، گفت: روح اللّه فرشتگانى خشن و نیرومند بر دهان آنها دهنهاى
آتشین زدهاند، من در میان آنان بوده ولى از آنان نبودم، وقتى عذاب نازل شد، من را
نیز در برگرفت، و اکنون با تار موئى به کناره جهنم آویزانم، نمىدانم در آن
مىافتم یا از آن نجات مىیابم. و درباره گناه «اصحاب سبت» و عذابشان که در ابتدا
تبدیل به میمون و خوک شده و سپس هلاک گردیدند، فکر کن. آنگاه به اعمال خود بیندیش،
آیا مطمئنى که عمل تو مانند اعمال آنها نباشد؟ امثال این تفکرات نمىگذاشت که
صالحین و اولیا با اطمینان بخوابند و مىگفتند: کسى که از شبیخون مىترسد چگونه
مىخوابد و صورت خود را هر روز چندین بار بررسى مىکردند که ببینند آیا از ستم
گناهان سیاه شده یا به حال خود باقى است؟
[موانع فهم قرآن]
به هر صورت لازم است کسى که مىخواهد قرآن را
بفهمد موانع فهم را از بین ببرد و الا آنگونه که باید، نمىتواند از قرآن استفاده
کند و حتى گاهى بعوض سود، زیان مىبیند. موانعى از قبیل: [1 -] تَقَیُّد به اداى
دقیق حروف از مخارج آن و رعایت دقیق قواعد تجوید. این مطلب از تدبر در آیه جلوگیرى
کرده و مانع فهمیدن قرآن مىشود. [2 -] یکى از صفات و اخلاق رذیله سبب مىشود که
قلب نتواند معانى قرآن را بفهمد چنانچه مفاد بعضى از آیات نیز همین است مانند: «و
خدا اینچنین بر دل هر منکر ستمکارى مهر بدبختى مىزند.»«» و «بجز کسانى که دائم رو
به درگاه خدا دارند، کسى آن را نمىفهمد.»«» این صفات باعث کدورت قلب شده و مانع
فهمیدن حقیقت اشیاء مىشود، مانند آینهاى که زنگار گرفته و شکل ها را به خوبى
منعکس نمىکند. [3 -] اعتقاد به مطلبى باطل و درست پنداشتن آن و اعتقاد به این که
خلاف آن کفر یا گمراهى مىباشد، نیز از موانع فهم است. زیرا قبل از این که قلب
بتواند حق را ببیند و با آن روشن بشود، آن را کفر پنداشته و آن را توجیه و تأویل
مىکند. و تا زمانى که چنین تعصب باطلى در شخص باشد، هیچگاه توانایى رسیدن به حق
را نخواهد داشت. [4 -] هنگام تفسیر آیه تفسیر ظاهر و آشکارى را ببیند و خیال کند
تمامى مراد آیه همین است و برداشتى غیر از این، تفسیر برأى و حرام مىباشد. زمانى
که خواننده قرآن حقیقت و بزرگى قرآن را دریافت، باید در آیات او تدبر کند، و وقتى
تدبر کرده و موانع فهم را از سر راه برداشته و در صدد فهمیدن آن برآمد، طبیعتا
منظور خدا در کلامش براى او آشکار مىشود. البته به مقدار ایمان خود ، و آنگاه که
از این آبشخور جامى نوشید، مست مىشود. و زمانى که از جلوههاى معارف الهى مست شد،
قلب او از آیات مختلف، که هر کدام اثر مخصوصى دارند، تأثیر پذیرفته و با هر معنایى
حال و سرورى براى او پیدا مىشود. به این دلیل که نگرش او به هر آیه بگونهاى است
که گویا خود مخاطب آن آیه بوده، یا براى او نازل شده و این آیه فقط براى اوست.
آنگاه حالت غم یا خوشحالى، ترس یا امیدوارى، توکل یا تسلیم و یا خوشنودى یا یکتا
دانستن خدا به او دست داده و سپس بحسب حالى که از تأثیرات قرآن پیدا کرده، با پناه
بردن و استغفار، اعتراف و توبه، دعا و شکر، تسبیح و حمد نمودن و یا با گفتن«لا اله
الا اللّه»یا «اللّه اکبر» به آیات جواب مىدهد. زمانى که ترس او را فراگیرد، فکر
مىکند که از تمام خیرات و سعادت هایى که در آیات، براى بندگان صالح خدا آمده
محروم شده است. و در این حال براى رفع بدبختى خود به پروردگارش پناه مىبرد. و
هنگامى که امیدوار شد، آرزوى رسیدن به مقامات بالاى کاملین، عارفین و مقربین را
مىنماید و از خدا مىخواهد او را نیز از آنان بگرداند. و هنگامى که این تأثرات
براى او کامل شد، با برکات وحى و عطایاى خداوند، یقینا ترقى کرده تا جایى که گویا
خدا را مىبیند که با او سخن گفته و او را مخاطب قرار داده است و گویا با دل
مىبیند که خداوند با الطافش به او خطاب و با نعمت بخشیدن و نیکى کردن با او
مناجات مىکند، و در این صورت حال تعظیم، گوش فرادادن، فهمیدن و حیا در او پیدا
مىشود. اگر موفق شد شکر این نعمت را آن طور که سزاوار است، بجا آورد و با این
عطیه الهى آن طور که باید، روبرو شد، خداوند مقام بهتر و بالاترى به او عنایت
مىفرماید، بگونهاى که گوینده را در سخنش و صفات او را در کلماتش مىبیند، چنانچه
امام صادق علیه السّلام بنابر روایتى در «توحید صدوق» مىفرماید: «خداوند در کلامش
براى بندگانش آشکار مىشود، ولى آنها نمىبینند.» در این حال او فقط متوجه گوینده
است و به خود یا قرائتش یا چیزهاى دیگر ابدا توجهى ندارد. خداوند بحق این مقام،
این مقام را به ما و جمیع مؤمنین عنایت فرماید. و بحق اولیاى مقرب و دوستان
سعادتمندش، که درود خدا بر همه آنان باد – این نعمت و حال را نصیب ما نیز بنماید.
[تعریف دعا]
بعضى از شرایط دعا به حکم عقل، بعضى به حکم شرع
و بعضى به حکم هر دو مىباشد. قبل از هر چیز دعا را در اصطلاح خود، تعریف مىکنیم:
«درخواست شخص پست و پایین، با خضوع و فروتنى، چیزى را از شخص بلند مرتبه، دعا
مىباشد.»
[شرایط دعا]
چند شرط از شرایط دعا از این تعریف برمىآید که
ابتدا آنها را برشمرده و سپس سایر شرایط را که در روایات آمده است بدنبال آنها ذکر
مىکنیم: [1 – حضور قلب] با توجه به این که دعا عبارت است از خواستن و خواستن
امرى باطنى است، نتیجه مىگیریم که دعاى بدون حضور قلب، دعا نیست. [2 -] خضوع و
فروتنى. [3 – امیدوارى.] چون خواستن بدون امیدوارى تحقق نمىیابد، امیدوارى نیز از
شرایط دعاست. [4 -] شناخت خدا و اعتقاد به قدرت او و علم او به نیاز. زیرا
امیدوارى که یکى از شرایط دعا مىباشد در صورتى تحقق مىیابد که دعا کننده خداوند
را شناخته و علم و قدرت او را نسبت به خواسته خود باور داشته باشد. لازم به ذکر
است درجهاى از خضوع در مقابل بعضى از بزرگان خضوع محسوب مىشود در حالى که همین
درجه از خضوع در مقابل کسى که بزرگى بیشترى داشته باشد خضوع نیست. و خداوند متعال
بزرگتر از هر بزرگى است و حتى دعاى بدرگاه او بدون اجازه او مخالف خضوع در مقابل
اوست. و خداوند نه تنها اجازه داده بلکه با این آیه از ما خواسته است: «و هنگامى
که بندگانم از تو درباره من سؤال کنند، (بگو) من نزدیک بوده و دعاى دعا کنندگانى که
مرا بخوانند، اجابت مىکنم. پس به من روى آورده و به من اعتماد نمایند.»«» مطلب
دیگر این که خواستن حقیقى که در تعریف دعا آمده بود بوجود نمىآید مگر هنگام
درخواست خیر واقعى، و بنده خیر و شر خود را تشخیص نمىدهد چنانچه خداى متعال
مىفرماید: «و انسان با دعاى خیرش، شر را مىخواهد.»«» گرچه خیر واقعى که هیچگونه
شرى در آن نباشد منحصر در نزدیکى و رضایت اوست. در «مصباح الشریعه» آمده است: دعا
یعنى در حالى که اندیشهات غرق در مشاهده پروردگار بوده و اختیار را از کف داده و
تمام امور ظاهرى و باطنى خود را به پروردگار تسلیم و واگذار کردهاى، با تمام اعضا
و جوارح حاجت خود را از خداوند بخواهى. بنابراین لازم است دعا کننده توجه کند، که
دعاى او خیر باشد و از خدا چیزى نخواهد که شر بوده و به ضررش باشد. و هنگامى که
آثار اجابت را ندید از اجابت مأیوس نشود. چون ممکن است چیزى را که در دعایش خواسته
به زیان او بوده و خداوند با عدم اجابت دعاى او خیر او را برایش پیش آورد. و نباید
به خدایى که صادقانه وعده اجابت داده بدگمان شود.
[راز عدم اجابت دعاى خوبان]
عدم استجابت دعاى خوبان باین جهت است که خداوند
نسبت به بندگان صالحش عنایت کامل دارد. و این عنایت باعث مىشود که او را از
چیزهایى که باعث ضرر اوست حفظ کند، گرچه بخیال خود سعادتش در آن است، مانند قصه
حضرت خضر علیه السّلام که آن بچه را کشت، اگر فرض کنیم پدر و مادرش از روى نادانى
فکر مىکردند خیر آنها در زندگى و بقاى فرزندشان مىباشد و از خدا همین را
مىخواستند، ولى خداوند مىدانست که در صورت زنده ماندن فرزند، پدر و مادر، کافر و
هلاک مىشوند، در این صورت اجابت دعاى آنان فقط در کشتن فرزندشان بود. دعا کننده،
دعا مىکند و مقصود خود را دوست دارد، بخاطر این که فکر مىکند سعادت او در همان
چیزى است که مىخواهد و وقتى خداى متعال مىبیند که او اشتباه مىکند و خیر او در
خلاف آن است، در اینجا اجابت واقعى این است که چیزى به او بدهد که خیر واقعى اوست،
نه چیزى که او آن را خیر مىداند ولى باعث هلاکت اوست. و مردم نیز با یکدیگر
همینطور رفتار مىکنند: مثلا اگر کسى خیال کند در ظرفى که زهر است، پادزهر مىباشد
و در ظرفى که پادزهر است، زهر مىباشد و از پدرش بخواهد مایع درون ظرف را به او
داده تا بنوشد و شفا پیدا کند ولى پدرش بداند، آنچه را مىخواهد سم است، اجابت او
این است که از دادن آن به او خوددارى کرده و به او پادزهر بدهد و اگر بداند مایع
درون ظرف سم و باعث نابودى اوست و آن را به او بدهد، خواهد گفت: من از پدرم پادزهر
خواستم ولى به من زهر داد. خداوند نیز که از تمام جزئیات و خصوصیات بندگانش مطلع
است، مىداند فلان بنده طورى است که اگر مثلا مالى را که مىخواهد، به او عنایت کند،
از رضایت و قرب پروردگار دور مىشود، گرچه او نداند و آن را از خدا بخواهد. عنایت
کامل خدا در اینجا، این است که او را از آن مال محروم کند و آن مال را به فقرى
تبدیل کند که از او فرار مىکرد. زیرا فقیر تنها به این جهت مال را مىخواست که
خیال مىکرد سعادت او در آن است، مانند کسى که خیال مىکرد محتویات ظرف پادزهر
است. خداوند متعال نیز که مىداند بزرگترین سعادت براى او فقر است و بىنیازى باعث
بدبختى اوست و او بخاطر نادانى خود آن را مىخواهد، اگر مال را به او عنایت نماید،
دعاى او را اجابت ننموده و اجابت حقیقى فقیر نمودن اوست. زیرا اعطاى مال شکل اجابت
داشته، ولى خالى از روح اجابت است ولى عدم اعطاى مال بر عکس است. آنچه گفتیم
برگرفته از روایات بود، حتى در بعضى از روایات داریم: «خداوند بخاطر عنایتى که به
بندگان مؤمنش دارد، اى بسا آنان را به گناهان کوچک مبتلا مىکند تا به عجبى که
بدتر از گناه و مایه نابودى اوست، گرفتار نشود». بهر صورت خداوند در رابطه با
مؤمنین جز خیر انجام نمىدهد گرچه اعمال او با توجه به ویژگیها و حالات فردى و با
توجه به حکمت الهى، متفاوت باشد. و هر خیرى که مخالف با حکمت و عدل خدا نبوده و با
ویژگیهاى مؤمن سازگار باشد، خداوند متعال با عنایت خود آن را به مؤمن عطا
مىفرماید گرچه مؤمن آن را نخواسته باشد.
[پرسش و پاسخ]
در اینجا این سؤال پیش مىآید که اگر عطایاى
خداوند این گونه است، پس دعا چه فایدهاى دارد؟ و معناى اجابت چیست؟ باید گفت:
فایده دعا اصلاح حکم و حکمت الهى است. زیرا گاهى حالات و اعمال بنده بگونهاى است
که حکمت الهى اقتضا مىکند او را از خیر خاص محروم نماید، ولى وقتى دعا با آن
اعمال و حالات همراه شود، حکمت الهى اقتضا مىکند او را از آن خیر محروم ننماید.
از طرف دیگر، دعا فواید زیاد دیگرى غیر از اجابت دارد. [5 -] امیدوارى به خدا و
قطع امید از دیگران. خداوند مىفرماید: «و با امید و آرزو و ترس او را بخوانید.»«»
و در «کافى» و سایر کتابهاى معتبر نیز از امام صادق علیه السّلام و او از پدرانش
علیهم السّلام و آنها از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت کردهاند
که خداوند متعال به یکى از پیامبرانش وحى کرد: «قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع
من بر عرشم، بلاشک امید هر کسى را که به غیر من امیدوار شود حتما قطع مىکنم، و
بدون تردید و حتما لباس خوارى در میان مردم به او مىپوشانم، و یقینا و بطور قطع
او را از قرب خود کنار مىزنم، و بىتردید و بلاشک او را از پیوستن به خودم دور
مىکنم. در حالى که سختیها در دست من است امید او در سختیها به دیگران و به دیگران
امیدوار است و در دیگران را مىکوبد در حالى که کلید درها در دست من بوده و درها
هم بسته است، و درب من براى کسى که مرا بخواند باز است. کیست که در حوادث ناگوار
به امن امید بسته و من امید او را براى بر طرف شدن ناگواریش قطع کرده باشم کیست که
براى کار مورد علاقهاش به من امیدوار شده و من امید او را از خود قطع نموده باشم
تمام آرزوهاى بندگان نزد من محفوظ است. ولى آنها به حفظ من راضى نشدند، آسمانهاى
خود را پر از کسانى نمودم که از تسبیح من خسته نمىشوند و به آنان دستور دادم درها
را بین من و بندگانم نبندید ولى بندگانم به سخن من اعتماد نکردند.
آیا نمىداند اگر حادثه اى از حوادث ناگوار من
به او برسد کسى جز من نمىتواند آن را برطرف کند آیا من که قبل از درخواست عطا
مىکنم، فکر مىکند اگر از من درخواست شود خواسته او را نمىدهم آیا من بخیلم که
بندهام مرا بخیل مىداند آیا جود و کرم، مال من نیست آیا عفو و رحمت بدست من نیست
آیا محل آرزوها نیستم چه کسى غیر من آرزوها را قطع مىکند آیا امیدواران نمىترسند
که به غیر من امیدوار مىشوند اگر اهل آسمانها و زمینهایم همگى آرزو کنند و به هر
کدام از آنان باندازه تمام آنچه همگى آرزو کردهاند، بدهم باندازه جزء ذرهاى از
داراییم کم نمىشود. و چگونه مالى که من سرپرست اویم کم مىشود چه بیچارهاند
کسانى که از رحمتم مأیوس هستند. چه بدبختند کسانى که از دستوراتم سرپیچى کرده و من
را در نظر ندارند». و در حدیث قدسى آمده است: «من نزد گمان بنده مؤمنم هستم. پس
نباید جز خیر به من گمان داشته باشد». رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
فرمودند: «در حالى به درگاه خداوند دعا کنید که یقین به اجابت او دارید». از امام
صادق روایت شده که فرمودند: «وقتى که دعا کردى، گمان کن که حاجت تو دم در است.» و
در روایت دیگرى چنین آمده است: «دلت را متوجه کن و گمان کن حاجت تو دم در است».
نیز روایت شده است: «فرعون در حال غرق شدن از موسى کمک خواست ولى او را یارى نکرد،
خداوند به موسى وحى کرد علت این که فرعون را یارى نکردى، این بود که تو او را نیافریدهاى
و اگر از من یارى مىخواست یاریش مىنمودم». داستان قارون و سرزنش خداوند، حضرت
موسى را، بخاطر یارى نکردن او نیز معروف است.
[خوش گمانى به خدا و تفاوت آن با بى مبالاتى در دین]
برادرم روایات مىگوید: کسى به خدا خوش گمان
نبوده، مگر این که خداوند با همان گمان، با او رفتار کرده است. ولى خیلىها فریب
خورده و بىمبالاتى در دین را با خوش گمانى به خدا اشتباه گرفتهاند. و اگر شیطان
براى انسان چنین وانمود کند که گناه او ناشى از خوش گمانى او به خداست باید از او
دلیل خواسته و بگوید: اگر واقعا چنین است پس چرا در مورد رزق خود خوش گمان نیستم –
رزقى که خداوند آن را تضمین نموده و با سوگند بر آن تأکید کرده است. و اگر به
عنایت و لطف و کرم او خوش گمانى، این صفات، فقط مربوط به امور اخروى نیست و اگر در
امور دنیایت نیز به کرم او معتقد هستى چرا وقتى اسباب رزق را از دست مىدهى مضطرب
شده و به کرم او تکیه نمىکنى؟ و چرا بخاطر حاجتهاى دنیوى این همه غصه خورده و
اندوهگین مىشوى؟ و اگر پدر پولدار و با محبتى که روزى تو را تضمین کرده بود،
داشتى، به سخن او اعتماد و ضمانت او را قبول نمىکردى؟ آیا عنایت خدا را کمتر از
لطف پدرت مىدانى؟ یا مىترسى ناتوان باشد یا احتمال مىدهى از تو دریغ کند یا
باور ندارى که او ارحم الراحمین، تواناترین قدرتمندان و بخشندهترین بخشندگان است.
روایت شده است: «هنگامى که خدا از حساب خلق فارغ
شد، مردى باقى مىماند که گناهان او بیش از کارهاى نیکش مىباشد، فرشتگان او را به
طرف آتش مىبرند ولى او سرش را برمىگرداند. خداوند دستور مىدهد که او را
برگردانید، آنگاه به او مىگوید: چرا سرت را برگرداندى – در حالى که خدا خود
مىداند. مىگوید: پروردگارا چنین گمانى به تو نداشتم، خداوند متعال مىفرماید:
فرشتگانم قسم به عزت و جلالم او یک روز هم به من خوش گمان نبوده ولى چون ادعا
مىکند خوش گمان بودم، او را به بهشت ببرید. [6 -] پرهیز از گناه بویژه ستم مالى و
آبرویى به مردم. در حدیث قدسى آمده است: «دعا از تو، اجابت از من، زیرا دعائى از
من پوشیده نمىماند مگر دعوت حرام لقمه». نیز از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و
سلّم روایت شده است: «کسى که دوست دارد دعایش مستجاب شود، باید کسب و خوراکش را
حلال نماید». از جمله نصیحتهایى که خداوند به حضرت عیسى (على نبیّنا و آله و علیه
السلام) نمود، این بود: «به ستمگران بنى اسرائیل بگو: در حالى که مال حرام زیر
پایتان و بتها در خانههایتان است به درگاه من دعا نکنید. زیرا سوگند یاد کردهام
که دعاى هر کسى را که مرا بخواند اجابت نمایم. و اجابت اینان تا موقعى که پراکنده
گردند جز لعنت چیزى نیست». از پیامبر روایت شده است که: «خداوند به من وحى کرد:
برادر منذرین برادر رسولان قوم خود را بر حذر بدار از این که وارد یکى از خانههاى
من شوند در حالى که مظلمهاى از یکى از بندگان نزد آنان باشد. زیرا تا زمانى که
ایستاده و مشغول نماز هستند، آنان را لعنت مىکنم مگر این که مظلمه را رد کنند. که
در این صورت گوش آنان هستم که با آن مىشنوند، چشم آنان هستم که با آن مىبینند، و
از اولیاء و برگزیدگانم خواهند بود و بهمراه پیامبران و راستگویان و شهیدان در
بهشت همسایه من مىباشند». درباره ردّ دعاى یکى از بنى اسرائیل روایت شده است: «با
زبانى که ناسزا مىگفت و دل ستمکار و ناپاک و نیتى غیر صادقانه دعا مىکرد». از
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است: «کسى که بدون عمل دعا مىکند،
مانند کسى است که بدون چله کمان، تیراندازى مىکند». از امام صادق علیه السّلام
روایت شده است: «خداوند دعاى کسى را که بدون حضور قلب دعا مىکند، مستجاب نمىکند،
بنابراین هنگام دعا دلت را متوجه کن، آنگاه یقین به اجابت داشته باش». و از او
علیه السّلام روایت شده است: «خداوند دعائى را که از قلبى سخت برخاسته باشد، اجابت
نمىکند». و روایت شده است: «دعاى چهار نفر مستجاب نمىگردد. مردى که در خانهاش
بنشیند و بگوید: خدا به من روزى بده، و مردى که زنش را نفرین کند، و مردى که
خداوند مالى به او بدهد ولى آن را از بین ببرد، و مردى که به مرد دیگرى قرض بدهد و
شاهد نگیرد، آنگاه او، آن را انکار کند.» و در بعضى از روایات نفرین بر همسایه و
درخواست حرام و قطع رحم نیز به موارد فوق اضافه شده است. و از امیر المؤمنین علیه
السّلام روایت شده است: «اى صاحب دعا چیزى را که غیر ممکن بوده و حلال نیست،
درخواست مکن». [7 -] گریستن. روایت شده است: «بین بهشت و جهنم، گردنهاى است که
کسى از آن عبور نمىکند، مگر کسانى که از ترس خدا، خیلى گریه کرده باشند». از
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نیز روایت شده است که خداوند به من فرمود:
«قسم به عزت و جلالم. عبادت کنندگان اصلا ارزش گریه را نزد من نمىدانند، من براى
آنان قصرى در «رفیق اعلى» بنا مىکنم که کسى با آنان در آن شریک نیست». نیز روایت
شده است: «روز قیامت، تمام چشمها گریان است، مگر چشمى که از ترس خدا گریه کرده
باشد. و هر چشمى که از ترس خدا پر اشک شده باشد، خداوند بقیه بدنش را بر آتش حرام
مىکند. و اگر این اشک روى صورتش بریزد، هیچگاه به این صورت ندارى و خوارى
نمىرسد. هر چیزى پیمانه یا وزنى دارد مگر قطره اشکى. زیرا خداوند با کمى از آن
دریایى از آتش را خاموش مىنماید. و اگر بندهاى در میان امتى گریه کند خداوند به
این امت بخاطر گریه او رحم مىکند». [8 -] سپاس و ستایش خداوند. راوى مىگوید: از
امیر المؤمنین سؤال کردم چگونه تمجید کنم؟ فرمود: مىگویى:و یا من أقرب إلىّ من
حبل الورید یا من یحول بین المرء و قلبه یا من هو بالمنظر الاعلى و بالأفق
المبین،اى کسى که از رگ گردن به من نزدیکترى اى کسى که بین شخص و دلش حایل مىشوى
اى که در چشماندازى بالاتر از هر چیز و در افق آشکارى هستى» در بعضى از روایات
عبارت دیگرى نقل شده است. [9 -] ذکر نامهاى خدا که مناسب دعایش مىباشد، و نیز
گفتن نعمتهاى خداوند و شکر آن، بیان گناهان و آمرزش خواستن براى آنها.
[10 -] درنگ و
عجله نکردن و اصرار و پافشارى در دعا. زیرا که خداوند درخواست کننده لجوج را دوست
دارد. و حد اقل پافشارى این است که دعاى خود را سه بار تکرار کرده و خواسته خود را
سه بار بگوید. [11 -] پنهان دعا کردن. زیرا هم فرمان خداوند «در پنهان دعا کنید»
را اجابت کرده و هم از آفت ریا دور مىماند. و روایت شده است: «دعاى پنهانى برابر
با هفتاد دعاى آشکار است». [12 -] شریک ساختن دیگران در دعا. چنانچه روایت شده
است. [13 -] با دیگران دعا کردن. دعا در جمع نیز باعث اجابت است. بهترین جمعیت
براى دعا چهل نفر است و بجاى آن چهار نفر هم مىتوانند هر کدام ده بار دعا کنند. و
اگر نتوانست در جمع دعا کند، خود نیز مىتواند چهل بار دعا کند. [14 -] تضرّع در
دعا بهمراه قلب خاضع و بدن متواضع و چاپلوسى. خداوند به حضرت عیسى علیه السّلام
وحى نمود: «عیسى مانند غریق غمزدهاى که یاورى ندارد، به درگاه من دعا و دلت را
برایم خوار کن و در خلوت بسیار بیاد من باش. و بدان من با چاپلوسى کردن تو خوشحال
مىشوم. با زنده دلى و نشاط این عمل را انجام بده و صداى غمناک خود را به من
برسان. و به موسى وحى کرد: «موسى هنگامى که مرا مىخوانى ترسان باش، صورت خود را
خاک آلوده کن و با اعضاى مهم بدنت برایم سجده کن. و با ایستادن در مقابل من به
اطاعت من مشغول شو. و با ترسى که از قلبى ترسان برخاسته است، با من مناجات کن…
قلبت را با ترس از من بمیران. زنده دل و کهنه لباس باش. در میان زمینیان ناشناس و
در آسمان معروف، همنشین خانه و چراغ شب باش. مانند صابرین از من اطاعت کن. و از
زیادى گناهان فریاد بزن، مانند فریاد کسى که از دشمن فرار مىکند و در این امور از
من کمک بخواه که من کمک و یاور خوبى هستم. [15 -] صلوات فرستادن بر محمد صلّى
اللّه علیه و آله و سلّم و آل او علیهم السّلام نیز در اول و آخر دعا باعث اجابت
است. محمد بن مسلم از یکى از دو امام علیهما السّلام روایت کرده است: «در ترازوى
خدا چیزى سنگینتر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست». هشام بن سالم از امام صادق
علیه السّلام روایت کرده است: «تا زمانى که صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود،
دعا پشت حجاب خواهد ماند». نیز از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: «کسى که
به درگاه خدا حاجتى دارد، باید ابتدا بر محمد و آل محمد صلوات فرستاده، سپس حاجت
خود را بخواهد و دعاى خود را با صلوات بر محمّد و آل محمد به پایان برساند، چون
خداى متعال کریمتر از این است که ابتدا و انتهاى دعا را پذیرفته و وسط آن را رها
کند، زیرا چیزى مانع از اجابت صلوات بر محمد و آل محمد نمىشود. صلوات بسیار مهم و
از ارکان ولایت است. همانگونه که خداوند ایمان کسى را بدون اقرار به آنان و بدون
ولایت آنان (صلوات اللّه علیهم) قبول نمىکند، دعا و صلوات نیز چنین است. صلوات
نیز مانند سایر اعمال شکل و روحى دارد. روح آن این است که مقام آنان را نزد خدا
فهمیده و بفهمیم که آنها وسیلهها و شفیعهایى نزد خدا بوده و خداوند کسى را بدون
توسل به آنان نمىپذیرد. و نیز آنان اولى به انسان از خود او مىباشند و پایه این
مطلب اندک شناخت واقعى است که باعث عمل به اولویت آنان مىباشد. و آنگاه که این
شناخت واقعى تحقق یافت، و بنده با این شناخت یک بار صلوات فرستاد، رسول خدا صلّى
اللّه علیه و آله و سلّم ده بار یا بیشتر و بىنهایت بر او صلوات مىفرستد، و اگر
این صلوات در دعا باشد، دعا مستجاب مىگردد. [16 – پاکدلى و روى آوردن با تمام
وجود به خداوند.] امر دیگرى که باعث اجابت است توجه کردن بنده به مولاى بخشنده،
مهربان و رحیم با قلب، باطن و روح خود مىباشد. نیز باید دل خود را از غیر خدا
بخصوص افکار پستى که باعث نجاست دل و کثیف شدن روح مىباشد – مانند افکار حرام،
مکروه و جایز، بخصوص غم و غصه دنیا و ترس از ناگواریها و بدگمانى به خداوند متعال
و بىاعتمادى به وعدههاى او – پاک نمود. زیرا این امور باعث هلاکت دل مؤمن و حتى
روگرداندن خداوند متعال از او مىشود – «این گمانى که به خدا داشتید، شما را هلاک
کرد.»«» – و از ضعف ایمان سرچشمه گرفته و نوعى بىادبى به خدا و اطاعت از شیطان
مىباشد. «شیطان با وعده دادن فقر شما را بکارهاى زشت و بخل وا مىدارد.»«» [17 -]
دعا قبل از بلا. چنین دعایى خیلى مؤثرتر از دعایى است که پس از رسیدن بلا و سختى
صورت مىگیرد. [18 -] شریک نمودن دیگران در دعا و قبل از خود براى آنان دعا کردن.
امر دیگرى که در دعا مؤثر است، این است که دیگران را در دعاى خود شریک نماید. ولى
بهتر است قبل از خود براى آنان دعا کند.
[دوستى براى خدا]
و باید توجه داشت که منشأ این کار ولایت و محبت
باشد نه تحمیل این عمل بر خود بخاطر سرعت اجابت که در این صورت فایده چندانى
ندارد. آنچه مهم است دوست داشتن براى خداست. و در قرآن و احادیث تأکید زیادى روى
آن شده است. در روایات معتبر مىخوانیم: «آیا ایمان چیزى جز دوست داشتن براى خدا و
دشمن داشتن براى خدا است؟»، «مطمئنترین دستگیرههاى ایمان دوست داشتن براى
خداست.»، «خداوند متعال بین دو دوست که مصافحه کنند وارد شده و با کسى که رفیقش را
بیشتر دوست دارد، مصافحه مىکند.» و «هنگامى که مؤمن در نهان، براى برادر مؤمنش
دعا مىکند، فرشتهاى او را از آسمان ندا مىدهد: و صد هزار برابر آنچه براى برادر
مؤمنت خواستى، به تو عطا شد. فرشته دومى بیش از این مقدار ندا مىدهد. و همینطور هر
کدامشان صد هزار برابر زیاد مىکنند، تا این که فرشته هفتم ندا مىدهد: هفتصد هزار
برابر براى تو مىباشد. سپس خداى متعال ندا مىدهد: من بىنیازى هستم که فقیر
نمىشوم. بنده خدا یک میلیون برابر آنچه خواستى به تو عطا شد. حیف است در این
مختصر روایت «حسن بن یقطین» را نیاورم. گرچه این روایت معروف است ولى بخاطر علاقه
به عمل این عمل کننده با ولایت، دوستدار، مجاهد و یاور، آن را در اینجا مىآوریم:
«امام صادق علیه السّلام نامهاى به حاکم أ هواز درباره «حسن بن یقطین» بدین مضمون
نوشت: بسم اللّه الرحمن الرحیم.خداوند در عرش خود، سایهاى دارد که در آن سایه کسى
قرار نمىگیرد، مگر کسى که اندوهى را از برادرش برطرف نموده، یا به او کمک کند، یا
به او خوبى کند، گرچه با نصف دانه خرمایى باشد. و این برادر تو است. و السلام.
مىگوید: هنگامى که به شهرم بازگشتم به در منزل او رفته، اجازه خواستم او را ببینم
و گفتم: من فرستاده امام صادق علیه السّلام هستم. پس از اطلاع ناگهان پا برهنه
خارج شد، به من سلام کرد و مابین چشمانم را بوسید، سپس گفت: تو، آقاى من فرستاده
مولایم صادق علیه السّلام هستى؟ گفتم: بله گفت: اگر راست بگویى مرا از جهنم آزاد
کردهاى. دستم را گرفته، به اطاقى برد، مرا در جایگاه خود نشانده و در مقابلم
نشست. آنگاه پرسید حال مولایم چگونه بود؟ گفتم: خوب. گفت: تو را به خدا؟ گفتم: به
خدا – و تا سه بار سخن خود را تکرار کرد. سپس نامه را به او دادم، آن را خواند و
بر روى چشمانش گذاشت. سپس گفت: امر بفرما، برادر گفتم: در نامهات هزار درهم
مالیات از من خواستهاند که با دادن این مبلغ هستیم از بین مىرود. او از آن
مالیات صرف نظر کرد. سپس صندوقهاى اموالش را خواست. نصف اموالش را خود برداشت و
نصف دیگرش را به من داد. سپس چهارپایانش را خواست. یک چهارپا را براى خود
برمىداشت و یکى را به من مىداد. سپس غلامهایش را خواست. یکى را به من مىداد و
یکى را خود برمىداشت. سپس لباسهایش را خواست. یک لباس را براى خود برمىداشت و یک
لباس را به من مىداد. و بدین ترتیب نیمى از تمام اموال و املاک خود را به من داد.
و مرتب مىگفت: آیا تو را خوشحال کردم؟ و من مىگفتم: بله، بخدا قسم. و بیشتر از
خوشحالى به من دادى. هنگامى که موسم حج فرا رسید به حج رفته و براى او دعا نمودم.
و از راهى رفتم که بتوانم مولایم امام صادق علیه السّلام را زیارت نمایم. وقتى
خدمت او رسیدم، خوشحالى را در سیماى او مشاهده نمودم. فرمود: از فلانى چه خبر؟
آنچه اتفاق افتاده بود را براى او نقل کردم. او نیز با شنیدن سخنان من خوشحال
مىشد و سیمایش مىدرخشید. گفتم: آقایم از رفتار او با من خوشحال شدید؟ فرمود:
بله، بخدا قسم مرا خوشحال کرد و حتما پدرانم را نیز خوشحال کرد. و بخدا قسم قطعا
امیر المؤمنین علیه السّلام را خوشحال کرد، و بىتردید رسول خدا را خوشحال کرد. و
بخدا قسم، حتما، خدا را در عرش خود خوشحال کرد. و در روایت است: «کسى که بدنبال
خواسته برادرش براه افتد و با تمام توان بدنبال خواستهاش نباشد، حتما به خدا و
رسولش و مؤمنین خیانت کرده است.» و «کسى که یک خواسته برادر مؤمنش را برآورد،
مانند کسى خواهد بود که نه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد بگونهاى که روزهایش
را روزه و شبهایش بعبادت ایستاده باشد. حسین بن ابى العلاء مىگوید: «ما بیست نفر
و اندى بودیم که بطرف مکه حرکت کردیم هر جا که براى استراحت توقف مىکردیم گوسفندى
را ذبح مىکردم. وقتى به خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم فرمودند: افسوس، حسین
آیا مؤمنین را خوار مىکنى گفتم: پناه مىبرم به خدا از این. فرمود: شنیدهام در
هر منزلى گوسفندى براى آنان ذبح مىکردهاى گفتم: مولاى من این کار را فقط براى
رضاى خداى متعال انجام مىدادم. فرمود: آیا نمىدیدى که عدهاى از آنان هم
مىخواستند این کار را انجام بدهند ولى نمىتوانستند و احساس حقارت مىکردند.
گفتم: فرزند رسول خدا (درود خدا بر تو) از خدا آمرزش خواسته و این عمل را تکرار
نمىکنم.» این مقدار روایت براى اشاره بود و الا در این مورد روایات بقدرى زیاد
است که کتابها را پر و انسان را به شگفتى وا مىدارد. [19 -] بلند کردن کف دستها
هنگام دعا. «رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم هنگام دعا و گریه و زارى و
تضرع به درگاه خدا دستهاى خود را طورى بلند مىنمود که فقیر براى درخواست غذا
دستهاى خود را بلند مىکند». از امام صادق علیه السّلام درباره دعا و بلند کردن
دستها سؤال شد، حضرت فرمودند: پنج نوع است: اما تعوّذ این است که کف دستهایت را رو
به قبله قرار مىدهى. هنگام دعا براى رزق، کف دستهایت را بطرف آسمان قرار داده و
دستهایت را بالا مىبرى و اما در تبنّل با انگشت سبابهات اشاره مىکنى. و اما
ابتهال این است که دستهایت را باندازهاى که از سرت بالاتر بیاید بلند مىنمایى. و
اما تضرع این است که انگشت سبّابهات را نزدیک صورتت حرکت دهى و این دعاى ترس است.
و از او علیه السّلام روایت شده است: در «رغبت» دستانت را طورى باز کن که کف دست
پیدا باشد و در «رهبت» بگونهاى که پشت دست پیدا باشد، در «تضرّع» انگشت سبابه خود
را بطرف چپ و راست حرکت داده و در «تبتّل» انگشت سبابه چپ را بآهستگى بطرف بالا و
پایین حرکت بده و در «ابتهال» دستها و ساعدهایت را بطرف آسمان باز کن.
و فرمود: «تضرّع» این گونه است و انگشت خود را
بطرف راست و چپ به حرکت در آورد، «تبتّل» این گونه است و انگشت خود را بطرف بالا و
پایین حرکت داد، و «ابتهال» نیز این گونه است و دستان خود را باز و در برابر صورت
خود قرار داد. و فرمود: تا زمانى که اشک جارى نشده «ابتهال» نکن. در روایتى آمده
است: «استکانت» در دعا این است که دستهایش را روى شانههایش بگذارد.
[دعا در حال سجده]
آنچه گفتیم در مورد دعا در حال نشسته یا ایستاده
بود، و ممکن است حالت سجده در بعضى موارد بهتر باشد، چنانچه مخصوصا در بعضى از
دعاها وارد شده است. و نیز آمده است: «نزدیکترین حالات بنده به خداوند متعال در
سجده است، و این حال برترین حالات و بالاترین مقامات است. و آن مقام فناى در
خداست». در «مصباح الشریعه» آمده است: «کسى که بخوبى در سجده به خدا نزدیک شود،
هیچگاه از خدا دور نخواهد شد.» و هدف خداوند از سجده نزدیک شدن به او با دل و روح
و باطن است. بهمین جهت کسى که به او نزدیک شود از غیر او دور خواهد شد. همانگونه
که سجده در ظاهر جز با فراموش نمودن تمام چیزها و چشم فرو بستن از هر چه که چشم
مىبیند، تحقق پیدا نمىکند، خداوند مىخواهد در باطن نیز چنین باشد. بنابراین کسى
که در نماز دلش در هواى چیزى غیر از خداست، به همان چیز نزدیک بوده و از آنچه خدا
مىخواهد، دور است.» در روایات فضایل این ماه، سفارش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
و سلّم به طول دادن سجده آمد. و این مطلب مهمى بوده و نزدیکترین شکلهاى بندگى است.
بهمین جهت هر رکعتى دو سجده دارد و در غیر رکعت یک سجده وارد شده است. امامان ما
علیهم السّلام و شیعیان خاص آنان به طولانى نمودن سجده بسیار اهمیت داده و در بعضى
از سجده هاى امام سجاد علیه السّلام ذکرلا اله الا اللّهحقا حقا…را هزار بار از
او مىشنیدند. سجده امام کاظم علیه السّلام از اول روز تا ظهر طول مىکشید و از
«ابن ابى عمیر» و «جمیل» و «خرّبوذ» سجدههایى نظیر آن نقل شده است.
[یک عمل مجرّب که در حال سالک مؤثر است]
در زمان تحصیل در نجف اشرف استاد بزرگى داشتم که
مرجع تربیتى طلاب با تقواى زمان خود بود، از او درباره اعمال بدنیى که در حال سالک
إلى اللّه مؤثر است و آن را تجربه کرده است، پرسیدم. او در پاسخ دو مطلب را بیان
کرد: یکى این بود که در هر شب و روز یک سجده طولانى نموده و در سجده بگوید:لا إله
إلا أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین،هیچ خدایى جز تو نیست. تو منزهى. همانا من
از ظالمین بودم.» و منظور او از این ذکر این باشد که روح من در زندان طبیعت
زندانى، و با غل و زنجیرهاى اخلاق رذیله، بسته شده است. و من با کردارم خود را با
این غل و زنجیرها بسته و در این زندان محبوس نمودهام. و پروردگار خود را از این
که با ستم، این عمل را نسبت به من انجام داده باشد، منزه مىدانم. و من بودم که به
خود ستم کردم و خودم را در این مهلکه ها انداختم.
به اطرافیان خود سفارش مىکرد که این سجده را
انجام دهند. و هر کسى که به آن عمل مىکرد، تأثیر آن را در حالات خود مىدید،
بخصوص کسانى که سجدهشان طولانی تر بود بعضى از آنها هزار بار این ذکر را مىگفتند
و بعضى کمتر و بعضى بیشتر، حتى شنیدم که بعضى از آنها سه هزار بار مىگفتهاند.
[20 -] در دست داشتن انگشترى عقیق یا فیروزه. خداوند متعال مىفرماید: خجالت
مىکشم دست بندهاى را که انگشتر فیروزه در آن است رد کرده و حاجتش را بر نیاورم.
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: «هیچ کف دستى به سوى خداى متعال بلند
نشده است که نزد او محبوبتر باشد از کفى که انگشتر عقیق در آن است». بسیار کم
اتفاق مىافتد که انسان از گناهان دائمى پاک باشد، بنابراین سزاوار است طاعتهایى
را انتخاب کند که براى پوشاندن آن گناهان مناسب باشد. و انگشتر بدست کردن یکى از
آن طاعتهاست. گرچه اینجا، جاى بیان این مطلب نبود ولى به مناسبت آن را ذکر نمودیم.
[21 -] صدقه دادن. همانگونه که روایت شده است صدقه دادن قبل از دعا باعث اجابت آن
مىگردد. و نیز روایت شده است: «رزق را با صدقه دادن فرود آورید». [22 -] اوقات
خاص. و نیز سزاوار است اوقات مخصوصى را براى دعا و حاجات خود انتخاب کند. اوقات
فراوانى از قبیل:
[الف -] شب و
روز جمعه. از امام باقر علیه السّلام روایت شده است. «خداوند متعال در هر شب جمعه
از اول شب تا آخر آن، از بالاى عرش خود ندا مىدهد: و بنده مؤمنى نیست که قبل از
طلوع فجر از گناهان خود توبه کند، تا توبه او را قبول کنم آیا بنده مؤمنى نیست
که… – و امام علیه السّلام به همین ترتیب چند حاجت را بیان نمود تا آنجا که
فرمود: تا طلوع فجر به این ندا ادامه مىدهد. و روایت شده است: «خداوند برآورده
نمودن حاجت بنده مؤمن را تا روز جمعه به تأخیر مىاندازد». از پیامبر صلّى اللّه
علیه و آله و سلّم روایت شده است: «روز جمعه سرور و بزرگترین روزها نزد خداست، و
از روز فطر و روز قربان نیز بزرگتر است. در این دو روز وقتى هست که کسى در آن چیزى
از خداى متعال نمىخواهد، مگر این که آن را به او عنایت مىفرماید، الا این که
حرامى را بخواهد… ولى در روز جمعه دو وقت است یکى مابین فراغت خطیب از خطبه و
منظم شدن صفوف مردم، و دیگرى پایان روز.» و در روایت دیگر آمده است: «زمانى که
نیمه خورشید پنهان شود». [ب -] وقت مخصوص دیگر، بین ظهر و عصر روز چهارشنبه است
براى نفرین کردن کفّار. [ج -] وقت نماز عشاء. روایت شده است: «این وقت به هیچیک از
امت هاى گذشته عطا نشده است.» [د -] یک ششم اول، از نیمه دوم شب. «عمر بن اذینه»
از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت علیه السّلام فرمودند:
«همانا در شب ساعتى است که بنده مؤمنى در آن نماز نخوانده و دعا نمىکند، مگر این
که دعاى او مستجاب مىشود. مىگوید: گفتم: خدا یاریت کند، این چه ساعتى از شب است؟
فرمود: هنگامى که نیمى از شب گذشته، و یک ششم اول نیمه شب فرا رسید.» و از امیر
المؤمنین علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: حضرت داود در این ساعت آماده جنگ
شد. و فرمود: کسى که در این ساعت دعا کند دعایش پذیرفته مىشود مگر فلانى.
[ه -] آخر شب تا
طلوع فجر. گفتهاند مراد از آخر شب، یک سوم آخر شب است. روایت شده است که رسول خدا
صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «وقتى آخر شب فرا رسید، خداى متعال
مىفرماید: دعا کنندهاى هست تا او را اجابت کنم؟ کسى خواستهاى دارد تا خواستهاش
را بدهم؟ کسى آمرزش مىخواهد تا او را بیامرزم؟ توبه کنندهاى هست تا توبه او را
قبول کنم؟ در روایت دیگر است: «اگر تا طلوع فجر بخوابد شیطان در گوشهایش ادرار
مىکند. پس پند گیرید، عاقلان» سید بزرگ «ابن طاووس قدّس سرّه» – همان کسى که
استادم قدّس سرّه مىگفت: غیر از معصومین علیهم السّلام کسى در علم مراقبت مانند
او نیامده است در اینجا جوابى تهیه دیده است تا مراقبین در جواب این منادى بگویند
و تا جایى که مىدانیم اولین کسى است که این عمل را انجام و این سنت را رواج داد،
همانگونه که روز بلوغ خود را جشن گرفت. عقیده داشت خداوند متعال در این روز لباس
با ارزش تکلیف را به او پوشانیده و شرافتى نصیب او نموده است. بهمین جهت نیز این
روز را روز بزرگى مىدانست و این عمل نیز مراقبت ارزشمند و بزرگى است که در
هیچکدام از علماى مجاهد ما سابقه ندارد. جوابى که براى این منادى تهیه نموده است
در کتاب «عدّة الداعى» آمده است. [و -] بین طلوعین. و گمان مىکنم این وقت مخصوص
به دعاى رزق باشد. [ز -] سه شب قدر در ماه رمضان که برترین آن شب بیست و سوم است و
شبهاى احیاء که عبارتند از شب اول رجب و شب نیمه شعبان، و شب عید فطر و قربان و
روز عرفه و روز فطر و قربان. [ح -] هنگام وزیدن بادها، باریدن باران، از بین رفتن
سایهها و ریختن اولین قطره خون مقتول مؤمن. زیرا درهاى آسمان در چنین اوقاتى باز
مىشود. [ط -] هنگام اذان ظهر و از طلوع فجر تا طلوع خورشید. در روایت آمده است:
«هنگام اذان ظهر، درهاى آسمان و بهشت باز شده و حوائج بزرگ روا مىگردد. گفتم به
چه مقدار؟ فرمود: بمقدارى که مرد بتواند، سر فرصت، چهار رکعت نماز بخواند و نیز از
طلوع فجر تا طلوع خورشید. [ى -] بعد از نمازهاى واجب. از امیر المؤمنین علیه السّلام
روایت شده است که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «کسى که نماز
واجبى بجا آورد، در پى آن دعاى مستجابى خواهد داشت». ابن فحّام مىگوید: امیر
المؤمنین علیه السّلام را در خواب دیدم و از او درباره این روایت پرسیدم. حضرت
فرمودند: «این روایت صحیح است. هنگامى که نماز واجب را بجا آوردى، در سجده
بگو:اللّهمّ انّی اسئلک بحقّ من رواه و بحقّ من روى عنه صلّ على جماعت هم و افعل
بی کذا و کذا،
خدایا از تو مىخواهم بحق کسى که این حدیث را
روایت کرده و بحق کسى که از او روایت شده، بر تمامى آنان صلوات فرستاده و برایم
چنین و چنان کنى».
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است:
«خداوند متعال نمازها را در عزیزترین اوقات نزد خود بر شما واجب نموده است.
بنابراین حوائج خود را پس از نمازهایتان درخواست نمایید». این روایت دلالت بر این
مىکند که محبوبترین اوقات به اجابت نزدیکتر است. [ک -] بعد از نماز وتر و بعد از
نماز فجر و بعد از نماز ظهر و بعد از نماز مغرب. روایت شده است: «بعد از نماز مغرب
سجده مىکند و در سجده دعا مىکند.» و روایت شده است: «بعد از نماز وتر سجده کرده
و براى چهل مؤمن دعا مىکند». و دعا در بیشتر اعمال مستحبى در روزها و شبهاى شریف
وارد شده است، بخصوص نمازهاى مستحب. [23 -] مکانهاى خاص. انتخاب مکانهاى شریف نیز،
به اجابت نزدیکتر است، مانند «رأس الحسین علیه السّلام» و مکانى که زیر گنبد آن
قرار دارد، چنانچه روایت شده است که دعا در آن مستجاب مىگردد. و نیز سایر زمانها
یا مکانهاى شریف. زیرا گرچه روایت مخصوصى در مورد آنها نداریم ولى قطعا دعا در
آنها به اجابت نزدیکتر است.
از امام رضا علیه السّلام روایت شده است که
فرمودند: «کسى در این کوهها نایستاده است – در حالى که به مواقف شریف مکه و نواحى
آن اشاره مىنمودند – مگر این که دعاى او مستجاب شده است. ولى دعاى مؤمن در آخرتش،
مستجاب مىگردد، و دعاى کافر در دنیایش. اختصاص عرفات به دعا و روز عرفه نیز معروف
است. [24 -] حالات عالى مانند رقت قلب. [25 -] طهارت، نماز و روزه. همین مقدار
براى اشاره به شرایط دعا که هدف ما بود، کافى است.
[شرایط باطنى دعا]
آنچه از تمام شرایط گذشته براى سالک مهمتر است،
بدست آوردن تمام شرایط باطنى است، که باید در این جهت با تمام توان تلاش کند.
شرایط باطنى عبارت است از این که ایمان داشته
باشد، ضرر رسان و سودبخش فقط خداست. و این که خدا عنایت داشته و خداوند بهتر و
باقیتر است. و این که هیچ خیرى نیست، مگر با ولایت خدا و نزدیک شدن و دیدار با او،
و هدف خود را هم منحصر در همین یا در آنچه که بازگشتش به آن است، نماید، تا جایى
که این مؤمن هیچ لذتى از نعمتهاى خدا نبرد، مگر از این جهت که این نعمت از خداست.
و حتى در نعمتها چیزى نبیند جز این که این نعمتها از جانب خداوند است، تا جایى که
نفس، عقل و روح او از دنیا بریده و مشغول حمد و ثناى او شوند. ادامه این حال بسیار
گرانبهاست که بجز عده معدودى از اهل معرفت قادر نیستند این حال را حفظ نمایند. و
اکثر «اصحاب یمین» به اسباب توجه مىکنند، ولى براى آنان نیز بهتر است که مسبّب
الاسباب را مهمتر دانسته و غیر او را نخواهند مگر همراه با او، و نیز دعاى آنان
براى دنیا باید به ضمیمه دعاى قرب، خوشنودى و دیدار با خدا باشد. و اگر درجه او از
این هم کمتر است، حداقل آمرزش و بهشت را ضمیمه نماید. تا با این آیه موافق باشد:
«کسانى که مىگویند: و خداى ما در دنیا به ما نیکیى عنایت فرموده و در آخرت
نیکیى.»«» و اگر نتوانست در بعضى از دعاهایش این مطلب را رعایت کند، باید در بیشتر
آنها و مهمترینشان، خدا را بر غیر او، و آخرت را بر دنیایش مقدم کند.
[تحصیل حالت رقت، خضوع، اظهار ذلت، خوش زبانى و…]
بعد از تحصیل این مطلب آنچه مهم است، بدست آوردن
حالت رقّت، گریه، خضوع و خشوع است. و نیز اظهار ذلت با نشستن روى خاک، برداشتن
کلاه و عمامه و مانند آن از روى سر، غلتیدن در خاک، سجده کردن و گذاردن صورت بر
خاک، بستن دستان به گردن، خوش زبانى با خداوند در دعا و بر زبان آوردن صفاتى از
خداوند که موجب اجابت است و ائمه ما علیهم السّلام در دعاهاى خود به ما یاد
دادهاند.
[داشتن حضور قلب در دعا]
مهمترین چیزى که در دعا باید رعایت شود این است
که بداند چه مىگوید و حال و صفاتى که دارد، مخالفتى با آنچه که به خداوند در این
زمان و مکان بزرگ، عرض مىکند، نداشته باشد. زیرا در غیر این صورت یا در ادعاى خود
دروغ مىگوید یا غافل بوده و یا مولاى خود را مسخره مىکند که چنین چیزى نزدیک به
کفر، بلکه حقیقت آن کفر به خداى بزرگ است. – زیرا کسى که رازهاى بسیار نهان و
اسرار دلها را مىداند، اگر بندهاش با این اعترافات و تضرعهایى که در این دعاست:
«یا من نهانی عن المعصیة فعصیته فلم یهتک عنی ستره عند معصیته،…اى کسى که مرا از
سرپیچى از دستورات منع کرد ولى من از دستوراتش سر تافتم، با این حال آبروى مرا
هنگام سرپیچى کردن حفظ کرد…» او را مخاطب قرار داده، و ببیند دل و نهان و عملش
همگى بر خلاف چیزهایى است که مىگوید، و اعتراف او واقعى نبوده و معتقد است از
صالحین بوده و با مولاى خود به عدالت رفتار کرده است، یا قلبا از کارهاى خداى
متعال در مورد خود راضى نیست یا ذلت و شکستگى و چاپلوسى و حقارتى را که لازمه این
اعتراف است، ندارد، عقل در مورد این مناجات کننده غافل یا دروغگو یا مسخرهگر چه
حکمى دارد؟ و او را سزاوار چه چیزى مىداند؟ از سه حالتى که در بالا گفتیم، جرم
حالت غفلت از دو حالت دیگر کمتر است. بندهاى که آقایش او را به میهمانى و مجلس
کرامت خود بهمراه اولیاى پاکش دعوت نموده، و کسى را فرستاده تا ادب حضور و مناجات
با او را، آنگونه که شایسته است، به او بیاموزد، ولى دل بنده در حضور آقاى خود به
یاد دشمن او بوده و درباره فرمانبردارى از این دشمن فکر کرده و غرق در این فکر
باشد، بطورى که اصلا نفهمد که به آقا و مولایش چه مىگوید، عقل تو چه جوابى را
شایسته سخنان این گمراه گمراهتر از چهارپایان مىداند؟ کاش به او گفته شود: اى
گمراهى که پروردگارت را کوچک مىانگارى خجالت نمىکشى در این شرایط بگونهاى با من
روبرو مىشوى که راضى نیستى کسى با تو این گونه روبرو شود. و حتى از دشمنت نیز
انتظار چنین برخوردى ندارى. آیا همنوعان خود را که بندگان من هستند نیز این گونه
سبک مىشمارى پس چرا خجالت نکشیده و مرا طورى سبک مىشمارى که حاضر نیستى به
بندگان خوارم این گونه توهین کنى؟ آیا کوچکتر از من پیدا نکردى؟ زیرا با این عمل
مىگویى که بندگانم براى تو بیش از من اهمیت دارند. منزه است پروردگار بردبار و
کریم. و چرا کریم و بردبار نباشد که اگر حلم او نبود، ما را بخاطر این توهین،
مانند شخصى قدرتمند و مقتدر مجازات نموده و در پائینترین طبقات عذاب شوندگان، عذاب
مىنمود. آنگاه ما را براى همیشه از درگاهش رانده، و در میان جهنم قرار مىداد.
بیشتر مردم در دعاى خود به این حالت از حالات سهگانهاى که گفتیم دچار مىشوند، و
کمتر به حالت دوم دچار مىشوند که عبارت بود از این که خود را فردى متقى دانسته و
از رفتار پروردگار با خود خوشنود نیستند. و بهمین جهت در اعتراف به کوتاهى خود و
فضل پروردگار دروغ مىگویند. و گمان نمىکنم قسم سوم، یعنى کسى که مسخره کند، در
میان مسلمین پیدا شود.
آنچه درباره شایستگى خود، بجهت غفلت در مناجات
با پروردگار خود گفتیم، باقتضاى حکم عقل و عدالت پروردگار بود. ولى رفتارى که خدا
با فضل خود و بجاى عدلش، با ما دارد، همان است که امام علیه السّلام بیان فرمودند:
«خداوند آبروى ما را حفظ کرده، و سلامتى کامل خود را از ما نمىگیرد، نعمتهاى خود
را از ما نگرفته و ما را فریب نمىدهد. گناهان ما را پنهان نموده و خوبیهاى ما را
آشکار مىنماید. و با ما مانند کسى که از او اطاعت کرده، رفتار نموده و ما را به
غیر خودش واگذار نمىکند. در توبه را بر ما نبسته و از لغزشهاى ما چشم پوشى
مىکند. ما را دعوت نموده تا به درگاه او دعا کنیم. و وعده اجابت داده است. و بر
کسى که با سرپیچى از او ما را سرزنش کند، خشم گرفته، و با این که احترام او را نگه
نداشتهایم، مؤمنین را از هتک حرمت ما نهى مىنماید. عطایاى خود را از ما سلب
ننموده و ما را بدون کمک نمىگذارد و ما را از کفایت نمودن خود خارج نمىفرماید…
تا آخر فرمایشات آن حضرت علیه السّلام که اجمالا به نیکىهاى خداوند و رفتار
کریمانهاش اشاره مىنماید». آنگاه در فرمایش آن حضرت علیه السّلام بنگر که فرمود:
«من گرسنه دوستى تو هستم که سیر نمىشوم، من تشنه محبت تو هستم که سیراب
نمىگردم.» آیا اثرى از محبت او در خود مىبینى چه رسد به این که مانند گرسنه تشنه
باشى. زیرا دوستدار او طبیعتا مشتاق دیدار با اوست. بهمین جهت بعد از این فرمودند:
«چقدر مشتاق کسى هستم که مرا مىبیند ولى او را نمىبینم.» و مشتاق آرام نگرفته و
راحت نمىشود، تا این که به آنچه مشتاق بوده، برسد. خلاصه این که تلفظ کلمات کارى
آسان و بدون زحمت است، ولى متصف شدن به حقیقت آنچه مىگوید، کارى مشکل، و عمل کردن
به آن کارى مشکلتر است. دوستان خدا آنگونه هستند که امام علیه السّلام قبل از این
به آن اشاره نمودند: «آنها کسانى هستند که به روزه روز و رنج شب راضى نشده، تا
جایى که قدم بر سر نیزهها گذاشته و چهرهها را خاک آلوده کردند.» آیا اثرى از این
مطالب در خود مىبینى؟ اگر مىبینى، گواراى وجودت و خوشا بحال تو، و اگر از کسانى
هستى که روزه و عبادت در شب براى آنان سخت است چه رسد به قدم گذاشتن بر سر نیزهها
پس در مناجات به مولا و مالک آخرت و دنیا دروغ نگو. [4 – توسل در شب اول] مهمترین
کارى که سالک باید انجام دهد، این است که در شب اول ماه به یکى از معصومین که حامى
و نگهبان آن شب است مراجعه، و با چهره آبرومند و نورانى او نزد پروردگارش، به
درگاه خدا روى آورد – زیرا چهره تاریک و بىآبروى او شایستگى رو نمودن به درگاه
مقدس پروردگار بزرگ و زیبا را ندارد – و باید براى شفاعت نمودن و پناه دادن، خیلى
از او خواهش نموده و توسل کاملى به او پیدا نماید، و آنقدر به درگاه او تضرع و
گریه و زارى کند، تا او را پذیرفته و براى او وساطت نماید، و براى اینکه خداوند او
را پذیرفته و او را موفق به انجام اعمالى که دوست دارد و خوشنودى او در آن است،
بگرداند، به درگاه خداوند تضرع نماید. زیرا او کریم است و کریمها را رد نمىکند،
بخصوص اولیایى که آنها را درهاى رحمت خود و علامت راهنمایى خلقش قرار داده، و با
کرامت خود تربیت و آنان را به پناه دادن پناه جویان امر نموده است. سالک مىتواند
با یک ساعت توسل بهمراه خوش زبانى به سعادتى برسد که با عبادت یک سال نتوان به آن
رسید. بنابراین فرصت را غنیمت شمار و بعد از عرض سلام و درود و ثنا و بزرگداشت
آنان به درگاه آنان عرض کن: «مولایم در این شب تو حامى امت و نگهبان آنانى. تویى
برترین مخلوقات. پذیرایى از میهمان را دوست داشته و از جانب خداى بزرگ مأمور به
پناه دادن مىباشى. بنده تو، میهمان خدا و میهمان تو و پناهجوى از خدا و تو است.
بندهات را پناه ده و حمایتش نما. و پذیرائى خود را در این شب، وارد نمودن من در
قصد و اراده و حزب خود، و در دعا و حمایت و شفاعت و ولایت و شیعیانت قرار ده. و به
درگاه خدا تضرع نموده تا با عفو عالى و پذیرش و خوشنودیش با من رفتار نماید، و
نگاه رحمتى به من نماید که بعد از آن خشمى نبوده و مرا به شیعیان مقرّب و دوستان
سابق شما ملحق نماید. زیرا شفاعت تو را بخاطر مقام ارجمندى که نزد او دارى رد
نمىکند. پس بحق این مقامى که خداوند به تو عنایت فرموده است از تو مىخواهم،
مولایم که آنچه از تو خواستم به من ارزانى داشته و بمقدار کرامتت بیش از آن عنایت
کنى. آقایم به حقارت، خوارى و بد حالیم نگاه نکن، چون کریمان در پذیرایى از میهمان
هیچکدام از عطایاى خود را بزرگ ندیده، و کرامت و عطایاى خود را با میهمان و
درخواست کننده، اندازهگیرى نمىکنند. زیرا عطا باندازه عطا کننده و پذیرایى
باندازه میهماندار است. سرورانم شمایید که به کریمان، آداب کرامت، و به بخشندگان
خوى سخاوت و بلند نظرى آموختید. اگر بخشش ذکر شود، شما اول و آخر آن و اصل و فرع و
پایان آن و اگر کرم گفته شود، شما معدن و جایگاه آن مىباشید، خواهنده از شما، رد
نمىشود و آرزومند از شما نا امید نمىگردد. سرورانم شما فرمودید: نیکى مانند
باران به نیکوکار و بدکار مىرسد. پس مرا از ابرهاى رأفت خود محروم نفرمایید،
باران رحمت شما بر من نیز ببارد که من گرسنه جود و تشنه کرم شما هستم. راضى نشوید
که میهمان شما شب را در خانه شما گرسنه و تشنه بخوابد. شما، آقایم اگر مرا از
پذیرایى خود محروم نمایى شب را در حمایت شما، گرسنه خوابیده و به هلاکت مىرسم. تو
هرگز با میهمان خود چنین رفتار نمىنمایى، هرگز.» خلاصه این که باید کاملا حواسش
را جمع کند تا در خواستن ترحم و شفاعت و بریدن از غیر آنان بخوبى خوش زبانى نموده
و با کمال جدیت در بدست آوردن عطوفت و خوشنودى آنان تلاش کند تا با عمل یک ساعت به
سعادت یک سال و با تلاشى کم به فضل زیادى برسد. و آنگاه در هر روز و شب و در صبح و
مغرب، بوسیله سلام دادن و درخواست رحمت آنان با گوشهاى از آنچه در اینجا ذکر
کردیم این توسل را با نگهبانش محکم نماید. [5 – انجام متناسب نوافل و مستحبات]
آنگاه سزاوار است سالک حال خود را بررسى و نشاط و کسالت، کار و فراغت و نیرو و ضعف
خود را نسبت به نوافل و مستحبات سنجیده، و بعد از مراعات حال خود، بترتیب
بهترینها را انتخاب نماید. در روایات زیادى آمده است که نوافل در این ماه بیش از هزار
رکعت است. اگر ببیند انجام این عمل براى او بهتر است، باید آنها را انجام دهد و
نباید دعاهایى را که در آن وارد شده است ترک کند، زیرا مضامین عالیى در آن وجود
دارد که بعضى از آنها در سایر ادعیه نیست. و باید در آن دعاها صادق و با حضور قلب
باشد، تا خواندنش، مناجات با برآورنده حاجات باشد نه صرف تلفظ الفاظ. در این حال
اگر به حقیقت آنچه مىگوید، رسیده و حال و مقام او متصف به مضامین آن شود، که خوشا
بحال او، زیرا پایانى سعادتمندانه در انتظار اوست. مثلا حالى پیدا کند که با خود
بگوید: واى بر من و در این هنگام به یاد آورد که: آنقدر گناه کرده است که اگر زمین
بفهمد، او را بلعیده و اگر کوهها بفهمند، بر او فرو مىریزند. و اگر دریاها بفهمند
او را غرق مىکنند – چنانچه همین مطالب در بعضى از دعاها آمده است. و گمان مىکنم
اگر چنین حالى به ابلیس هم دست بدهد، او را نجات خواهد داد، چه رسد به مسلمان یا
مؤمنى، بخصوص اگر ترس و اضطراب او از خشم مولایش، بیش از اضطراب او از آتش جهنم
باشد. چنانچه همین مطلب در این دعا آمده است. و این حال بالایى است که در هیچ قلبى
یافت نمىگردد، مگر اینکه پروردگارش از او راضى خواهد بود. مضامین این دعا، حالات
و صفاتى را به وجود مىآورند که نفس و قلب را زنده و از مهلکهها نجات مىدهند و
آنها را به حالات عالى و درجات بلندى مىرسانند.
[ملاکى براى انجام عمل به هنگام کسالت]
مطلبى که لازم به توضیح است اینکه: کسى که
مىخواهد عمل کند اگر گاهى ببیند کسل است و نشاطى براى عمل ندارد، باید مواظب حالش
باشد و ببیند اگر در این حال مشغول عمل شود – گرچه عمل صورى – نشاط مىیابد، باید
مشغول عمل شده و آن را ترک نکند تا شیطان بر او مسلّط نشود. زیرا انسان اگر به صرف
کسالت عمل را ترک کند اعمال را بطور کلى ترک خواهد نمود. باید حال خود را بررسى
کند و ببیند که اگر عملى را ترک کند، اشتیاق او به آن در آینده بیشتر خواهد شد، در
اینجا باید عمل را ترک نموده، و خود را به عملى که همراه با کسالت است عادت ندهد.
ولى اگر ببیند که ترک این عمل باعث انجام ندادن عمل دیگرى نیز خواهد شد، باید آن
عمل را انجام دهد. و خیلى اوقات اتفاق مىافتد که سالک در عملى دلتنگ و کسل
مىگردد، ولى در اثناى عمل بیش از حد تصور نشاط مىیابد. این نکته را نیز باید در
نظر داشت که کسالت براى انسان از عسل شیرینتر است و بهمین جهت گاهى واقعیت را
آنگونه که هست، نمىبیند. بنابراین باید مواظب باشد که در بررسى خود براى یافتن
ترجیح ترک عملى اشتباه نکند. [6 -] از کارهاى مهم در این ماه قرائت قرآن، دعا و
ذکر است که باید از هر کدام مقدار معیّنى انتخاب و در هر روز انجام شود. در این
انتخاب اولویت با مواردى است که باعث افزایش نشاط انسان براى عبادت گردیده و در
قلب او فکر و نورى به وجود مىآورد. البته منظور این نیست که نباید غیر این موارد
را اصلا انجام دهد، بلکه باید این اعمال را بیشتر انجام دهد. دعاهایى را که براى
شب اول انتخاب مىکند، باید مشتمل بر دعایى که بعد از نمازها وارد شده و با«یا على
یا عظیم»شروع مىشود و «دعاى افتتاح» باشد. دعایى که با عبارت«اللهم انى اسئلک من
بهائکبابهاه»شروع مىشود نیز باید یکى از دعاهایى باشد که در سحر مىخواند. دعاى
ابى حمزه را هم باید باندازهاى که حال دارد، در تمام شبها یا یک شب در میان
بخواند. باید هر روز یکى از دعاهاى روزها را خوانده و براى توفیق در شب قدر و شب
عید فطر زیاد دعا نماید. و نباید در روزهاى جمعه نمازى را که روایت شده است ترک
کند. و از مهمترین دعاها در شب و روز، دعا براى ولىّ امر، خلیفه خداوند، باقیمانده
از جانب خداوند بر روى زمین و حجت او بر مردمان و امام زمان – روح ما و تمامى
جهانیان فدایش باد – مىباشد. و باید در دعاى خود بگوید:«اللهم ارنا فیه
و…،خدایا به ما بنمایان، در او و اهل بیتش، و پیروان، و عامه و خاصهاش، آنچه را
که آرزو دارد، و در دشمنانش آنچه را که از آن پرهیز مىکنند. و بر ما با بدست آوردن
فرمانبردارى و خوشنودیش منت گذار، ما را به شیعیان مقرب و دوستان قدیمیش ملحق ساز
و بر او و پدران پاکش درودى کامل فرست. اى مهربانترین مهربانان» و باید براى پدر و
مادر و معلمین و برادران دینى و نزدیکان و همسایگان و هر کسى که به گردن او حقى
دارد و تمام مؤمنین دعا و استغفار نموده و آنان را در دعاهایى که براى خود
مىنماید، شریک کند. [7 – غسل] از اعمال مهم ماه غسل در شب اول و شبهاى فرد و روز
اول آن است. و در روایت است: «کسى که شب اول ماه رمضان در رودى جارى غسل کرده و سى
مشت آب بر سرش بریزد تا ماه رمضان آینده پاک مىشود.» و «کسى که در اولین روز سال
در آب جارى غسل کرده و سى مشت آب بر سرش بریزد، همین عمل داروى یک سال خواهد بود.»
و «کسى که یک مشت گلاب به صورت خود بزند، در آن روز از خوارى و فقر ایمن مىگردد.
و کسى که مقدارى گلاب بر سر خود بگذارد، در آن سال از برسام ایمن مىشود. بنابراین
چیزهایى را که به شما سفارش نمودیم، ترک نکنید».
[آزمایش اخلاص در امامت و وعظ]
براى شناخت نیت خالص در امامت جماعت باید خود را
بیازماید. مثلا: [الف -] خود و میل خود را به امامت ملاحظه کرده و بنگرد که آیا
بخاطر دوستى مقام و عزت امامت به آن راغب است یا بخاطر امر خدا و خوشنودى او. اگر
دید در صورتى که مأمومین او کم یا کسانى که از امامت او اطلاع دارند، کم مىباشند
میل او هم به امامت کمتر است، یا ببیند رغبت او به امامت اعیان و اشراف و پادشاهان
بیش از رغبت او به امامت دیگران است، باید بداند قصدش یا خالص براى جاه و مقام است
یا مخلوط با آن. و اگر نفس و شیطانش میل او را آراسته و به او بگویند: میل تو به
زیادى مأمومین بخاطر زیادى ثواب و از جهت ترویج دین و بزرگداشت شعائر خداوند است،
نباید با این وسوسه فریب بخورد، مگر زمانى که صدق قصد خود را در بدست آوردن ثواب
بیشتر، بررسى نماید. [ب -] یا این که فرض کن، اگر امامت یک یا دو نفر را که به
جهات مختلفى به رضایت خداوند نزدیکتر و پاداش آن، از امامت انبوهى از مردم بیشتر
است را داشته باشى، آیا رغبت و میل تو در این صورت به این جماعت کم، بیشتر از
جماعت زیاد است، یا نه. شناخت صدق نیت در ترویج دین و بزرگداشت شعائر از این راه
نیز میسر است که فرض کنى این مطلب، با امامت شخص دیگرى بیش از امامت تو تحقق پیدا
مىکند – بخصوص زمانى که تو نیز به او اقتدا کردهاى – و ببینى آیا رغبت تو به
ترویج و بزرگداشت در این صورت، با زمانى که تو امام جماعت بودى، تفاوت دارد یا نه.
و اگر نفس و شیطان باز وسوسه کند که میل تو، به ترویج با امامت خودت باین جهت است
که مىخواهى سعادت این عبادت نصیب تو شود، نه دیگران زیرا عابدین در این عبادات با
هم مسابقه مىدهند، باز هم تا موقعى که صدق نیت را آزمایش ننمودهاى از صدق این
نیت مطمئن نشو. و امتحان این نیت هم به این ترتیب است که فرض کنى، اگر به دیگرى
اقتدا کنى و این ترویج و بزرگداشت تحقق پیدا کند، آیا رغبت تو به «اقتدا نمودن»
بیش از «امامت» خواهد بود یا خیر؟ امر صدق و اخلاص باریکتر از مو و بر بسیارى از
عاملین مدتهاى طولانى پوشیده مانده و با اتفاق رویدادى ارشاد شدهاند. از بعضى از
علماى بزرگ نقل شده است که سى سال در صف اول نماز جماعت حاضر مىشد، بعد از سى سال
بخاطر مانعى نتوانست به صف اول برسد و در صف دوم ایستاد و گویا از این که او را در
صف دوم مىدیدند، خجالت مىکشید این جا بود که فهمید مواظبت او بر صف اول همراه با
ریا بوده است. بهمین جهت تمام نمازهاى این مدت را قضا کرد. برادرم به این عالم
مجاهد بنگر و در مقام والاى او در تلاش و کوشش تأمل کن که چگونه در این مدت طولانى
همیشه در نماز جماعت در صف اول حاضر بود و عهدهدار امامت جماعت نشد و آنگاه بخاطر
این شبهه نماز سى سال را قضا کرد. و از این مطلب به عظمت کار و اهتمام زیاد
گذشتگان در اخلاص و تلاش پىببر. وعظ نیز مانند امامت است. علاوه بر این که وعظ
نیز خود آفات بسیار دقیقى دارد و اکثر آن از آفات زبان بشمار مىآید. آفاتى که
بزرگان نتوانستند از آن دورى کنند و بهمین جهت سکوت را اختیار کرده و آن را مطلقا
بهتر از سخن دانستند، با این که سخن قطعا بهتر از آن است. زیرا تمامى خیرات با سخن
گفتن بوجود آمده، و با کلام است که خیر در میان مردم جارى مىگردد.
[آداب وعظ و آفات زبان]
مجاهد باید تمام مراتب صدق و اخلاص را که در
مورد امامت گفتیم رعایت نموده، و علاوه بر آن مواظب آفات سخنانش نیز باشد که مبادا
دروغى بر خدا بسته یا آنچه که نمىداند بگوید یا خودستایى کرده یا کلامى بگوید که
در ضمن آن فضیلتى را براى خود ثابت کند یا مردم را در نادانى بیندازد یا فتنه
انگیزى نموده و باعث قتل و تاراج و اسارت و سایر ضررهایى که ممکن است به مسلمین
برسد، بشود، یا عقیدهاى انحرافى در مردم بوجود آورد – گرچه باین شکل باشد که مثلا
شبهات شیطان و جواب آن را بیان کند و شنوندگان از درک جواب عاجز بوده و به این
ترتیب گمراه و کافر شوند – یا در ترسانیدن یا امیدوار کردن آنقدر زیاده روى کند که
شنوندگان مأیوس یا مغرور شوند، یا چیزى بگوید که شنونده غلو و زیاده روى کند، یا
او را نسبت به ائمه و پیامبران بد عقیده نماید، یا بىاحترامى، بخصوص به خواص،
نموده و در مورد گذشتگان بدگویى کرده و به پیامبران و اوصیا و علماء تهمت بزند، یا
با سختگیرى به بندگان و گفتن چیزهایى که مردم نمىتوانند انجام دهند، آنان را
متنفر و موجب بیزارى مردم از خیر و شرع، عبادات، علوم، پیامبران و خداى متعال
گردد، یا با نقل کارهاى فاسقها و اشرار شر بپا کند، یا بعضى از چارههاى شرعى
ناپسند را به مردم یاد داده یا در منبر بىپرده سخن بگوید، بخصوص در جایى که زنان
او را دیده و صداى او را مىشنوند، یا سخنان زشتى بر زبان رانده یا کارهاى قبیحى
را انجام دهد. زیرا از بعضى از واعظین نقل شده است که چگونگى استبراء را بطور عملى
و از روى لباس، بر منبر آموزش مىدادند، و از بعضى از آنان نقل شده است که با فحشهاى
زشتى به افراد گناهکار دشنام مىدادند. تمام این موارد از آفات وعظ است که البته
آفات زیاد دیگرى نیز غیر از آنچه گفتیم دارد. واعظ باید بعد از رعایت تمام موارد
فوق (تکمیل مراتب اخلاص و صدق در اخلاص) به این آیه نیز عمل کند: «آیا مردم را به
نیکى امر مىکنید در حالى که خودتان را فراموش کردهاید.»«» او باید اول خود را
موعظه نموده و خود را به آن بیاراید، آنگاه با نرمى و مدارا و حکمت، مردم را موعظه
نماید. اگر شنوندگان معمولى بودند، بیش از آنکه آنان را امیدوار نماید، آنان را
ترسانیده و انذار دهد و اگر در میان آنان کسى باشد که این مطلب براى او ضرر دارد،
باید از حضور او در جلسه وعظ جلوگیرى نموده یا حال او را در نظر بگیرد. از زکریا
علیه السّلام نقل شده است که وقتى یحیى علیه السّلام در مجلس وعظ او حاضر مىشد،
از آتش، عذاب و انذار نمىگفت. بر عکس، گاهى شنوندگان غرق در گناهان بوده و بیان
روایات امیدوارى به خدا و کرم و بردبارى زیادش ضرر داشته و باعث نابودى آنان
مىگردد. خلاصه واعظ باید مانند پدرى دانا که در تربیت فرزندان خود در پى اصلاح
آنان است نه زیان رساندن به آنان مصالح و منافع آنان را در نظر گرفته و به حال
آنان مفید باشد. و نیز وعظى مؤثر و مفید است که همراه با کار و عمل باشد نه سخن
تنها، و گاهى تفاوت عمل واعظ با سخنش باعث جرأت شنونده بر گناهان و بىاعتقاد شدن
او به علما و حتى پیامبران مىگردد، بگونهاى که او را از دین خارج مىکند. حتى
نباید ثوابهاى زیادى را که در بعضى از روایات براى عمل کوچکى آمده که قبول آن براى
عقل سخت مىباشد را بگوید، مگر این که همراه با آن قدرت خدا را بیان و علت این
مقدار ثواب را براى این عمل بگوید تا کسى نتواند آن را انکار نماید، و بدین ترتیب
وعظ او باعث انکار روایات یا انکار اصل ثواب و عقاب نشود، بخصوص در زمان ما که
کفّار شک و شبهههاى زیادى ایجاد، و ایرادهاى زیادى از مسلمین عوام مىگیرند، تا
آنان را از دین خارج نمایند. نمىگویم اصلا این مطالب را بیان نکنند. بلکه منظور
این است که بهمراه ذکر این گونه موارد، مطالبى بگویند که عقل براحتى بتواند آن را
بپذیرد. مثلا اگر نقل کند که خداوند متعال به کسى که دو رکعت نماز بگذارد، در
مقابل هر حرفى از قرائتش، قصرى از مروارید و زبرجد به او مىدهد، همراه با گفتن
این ثواب، براى این که آن را بعید نشمارند بگوید: به عالم خیال بنگرید که آن را
بدون عمل و درخواستى به هر انسانى دادهاند و انسان مىتواند با آن در یک ساعت
هزار شهر از مروارید را در خیال خود بوجود آورد. و خداوند متعال همانگونه که
توانایى دارد عالم خیال را ایجاد کند همینطور مىتواند آنچه را که در عالم خیال
است به واقعیات خارجى تبدیل نماید. همانگونه که در روایات درباره بهشتیان آمده است
که آنها هر چه را که بخواهند مىتوانند بوجود بیاورند. و این نیست مگر بخاطر نیروى
وجود و توانائیشان بر تبدیل شکلها به واقعیات خارجى. و هیچ بعید نیست که خداوند در
عالمهاى آخرت چنین قدرتى به بندگان مؤمنش بدهد، و در همین دنیا نیز خداوند به بعضى
از بندگانش چنین قدرتى را عنایت کرده است، چنانچه مىبینیم که بعضى از پیامبران و
اولیاء چنین قدرتى داشتهاند. امام رضا علیه السّلام تصویر شیر را به شیر واقعى
تبدیل نموده و به او دستور داد که آن شخص پلید را بخورد. و این نمونهاى است. و
نیز خداوند به همصحبت خود موسى علیه السّلام توانایى داد تا عصا را به مار تبدیل
نماید، و به روح خود، عیسى علیه السّلام توانایى داد که مردگان را زنده کند، و به
محبوب خود، پیامبر ما صلّى اللّه علیه و آله و سلّم توانایى داد که ماه را دو نیم
و مردگان را زنده نماید و سنگریزه را به سخن آورد و مریضان را شفا دهد و در طبیعت
دخل و تصرف نماید. بلکه همان قدرتى که در حال حاضر دارى و مىتوانى در خواب یا
عالم خیال تصویرهاى بزرگ و بسیارى را ایجاد کنى، اگر این تصاویر باقى مانده و بعضى
از موانع خارجى نیز که در مقابل اوست از بین برود، دقیقا مانند عالم واقعیات خارجى
خواهد بود. و اگر آنچه را که در خواب مىبینى، همیشگى، و آنچه را که در بیدارى
مىبینى، گاهى اوقات باشد، مطلب براى تو بر عکس مىشد و مىگفتى: آنچه را در خواب
مىبینم، واقعیات خارجى و آنچه را در بیدارى مىبینم، چیزهاى خیالى مىباشند.
بنابراین از جهت توانایى و از جهت کرم خداى متعال بعد از این که فهمیدیم خداى
متعال براحتى مىتواند این کار را انجام بدهد، این ثوابها هیچ بعدى ندارد. علاوه
بر این که مىبینیم چگونه با لطف و کرم خود با کفار رفتار کرده و با وجود کفر و
انکار طولانى و دشمنى آنان، آنها را از بخششهاى خود بهرهمند و نعمتهایى به آنان
عطا کرده است که واقعا غیر قابل شمارش است. و وقتى با آنان این گونه رفتار مىکند،
با کسانى که او را شناخته و به او ایمان آورده و از او فرمانبردارى کردهاند،
چگونه رفتار مىکند. وقتى واعظ همراه با بیان ثوابها، چنین مطالبى بگوید، عقلهاى
ضعیف آن را بعید ندانسته و وعظ او براى دین آنان ضررى نخواهد داشت. واعظ باید
شنوندگان خود را بیمارانى که مبتلا به امراض معنوى مختلفى مىباشند دانسته، خود را
طبیب معالج، و سخنان و موعظههاى خود را داروها و معجونهایى بداند که مىخواهد
آنان را با آن معالجه کند. بنابراین لازم است طبیب در معالجه بیمارها – بخصوص وقتى
که بیماریهاى آنان متفاوت و معالجه آن مشکل باشد – بطور کامل احتیاط کرده و مواظب
باشد. بهمین جهت باید بیش از طبیب جسم و تن دقت نماید. زیرا روح مهمتر و بالاتر از
جسم است. بهمین جهت نابودى آن جاوید و خطر آن بزرگ است. و براى موفقیت در این مطلب
مىتواند خود و اعمالش را در روز و شب به نگهبانان معصومش علیهم السّلام، با در
نظر گرفتن این که این روز یا شب در پناه کدامیک از آنان علیهم السّلام است، تسلیم
نماید. و قبل از وعظ براى این مطلب به درگاه خداوند دعا نموده و در آغاز وعظ
از«بسم اللّه الرحمن الرحیم»یارى خواسته و بعد از حمد و ثناى الهى مختصرى دعا
نموده و از شیطان و نفس پناه جوید. آنگاه وعظ خود را آغاز و جلو اشتباهات خود را
بگیرد. اگر این کارها را انجام داده و در تسلیم امور خود به خداوند و اولیایش راست
بگوید قطعا خداوند او را حفظ مىنماید، سخن و وعظ او را مفید و مؤثر نموده و آن را
نور و حکمت مىگرداند. و باید همت او محکم نمودن عقیده آنان در بزرگداشت امور دین
بوده و دوستى خداوند متعال و پیامبران و اولیا را در دلهاى آنان قرار دهد و از نعمتهاى
خداوند متعال و بزرگى او و سختى خشم و شدت عذابش خیلى بگوید. آداب رفتار شایسته،
با خداوند متعال و پیامبران و دوستانش را به شنوندگان آموزش داده و آنان را ترغیب
به بىاعتنایى به شکوفه ها، زیبایى و آرایش دنیا نموده و آنان را از آن پرهیز دهد.
از حالات مراقبین و ترس آنان و عبادات و مراقبتهایشان و اشتیاق آنان به دیدار
خداوند و لطف زیاد و کرامتهاى فراوان و بخششهاى بزرگ خداوند به آنان بسیار بگوید.
در خلال سخنانش، با نرمى و مدارا و بیانى ساده و بروش پیامبران، به حقیقت عقاید
حقه اشاره، و با بیانى لطیف و الفاظ معروف دینى که اهلش با آن مأنوس هستند، این
حقایق را به اذهان نزدیک نماید.